امروز ميخوام يه جور ديگه صحبت كنم.يه جورايي خودموني تر!مدت هاست دارم به ماهي فكر مي كنم.اينكه ما همش ميخوايم از آب گل آلود ماهي بگيريم! آخه وقتي آب نيست چرا اولا گل آلود كنيم! ثانيا چرا ماهي! اصلا مگه وقتي آب گل آلود باشه ماهي زنده مي مونه! همين پارسال بود كه بابا مدام بهم نصيحت ميكرد:"هر جا مردمه تو هم برو اونجا.فقط خودتو نشون بده،كافيه" "سعي كن همه چي به اسم تو تموم شه" "مردم هر چه رو كه ميبينن باور ميكنن"و....خب اون موقع عقلم به اينا نمي رسيد؛يعني اصلا تو بحر اين چيزا نبودم.به خودم ميگفتم"دور از شتر بخواب،خوابت راحته" حالا همينش كمه كه چند روز ديگه برم در خونه ي مردم بزنمو بهشون چيز ميز بدم،مي ترسم يكي از همينا بهم بگه"اينا چيه آوردي،برو براي ما آب بيار!" اونوقت مي مونم چي بهش بگم مجبورم بگم"انشاالله خدا به ما هم بارون ميده" بعدش سرشو گرم ميكنم اينو بهش ميدم تا آبو يادش بره؛خب بايد يه جورايي دلشو به دست بيارم ديگه! اي بابا بهتره از اين خواب و خيالابيام بيرون؛اولا بابا نميذاره كه من برم دم در خونه ي مردم.ثانيا گيرم هم گذاشت من كه بلد نيستم قربون صدقه ي مردم برم! هي دلت خوشا بابا...! خب همين كارا رو ميكني كه ماهي گيرت نمياد ديگه!
نظرات شما عزیزان:
|
About
شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی/ هر گزندی که به هر کس رسد از خویشتن است Archivesآذر 1391شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 Authorsحلف الفضولLinks
آخرین نظرات تبادل لینک هوشمند LinkDump
حمل و ترخیص خرده بار از چین Categories |